داشتم راه می‌رفتم، بارون هم شدت گرفته بود، گوشیم داشت زنگ می‌خورد، تا خواستم جواب بدم از پشت صدای جیغ شنیدم. برگشتم سمت ماشین و دیدم که خانومه رو زمین افتاده و پسر و دخترش دارن بلندش می‌کنن که بذارنش تو ماشین. از بینی‌ش خون می‌اومد. ماشین راه افتاد. عصای خانومه رو زمین جا مونده بود.

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها